یاس رمان

بزرگترین دلیل نوشتن من ، شمائید! حمایتم کنید...

#پارت_85 رمان هرماس مبرا

۴ نظر


#پارت_85
 حرصی گفت :- کِلپاسۀ لِمَشت ، مُو مُگُم تند تر بِرو او وخت تو واس مُو موس موس مِنی؟ دِ یَره خیر سرِ جُفتمان لامبورگینی دِری ، یَک طوری بَرو که همه جا دولٌَخ کِنه!

بعد از مکث نسبتا طولانی ای اخم ظریفی کردم و...

#پارت_84 رمان هرماس مبرا

۲ نظر



#پارت_84
از فرصتی که برای پیچوندن بحث به وجود اومده بود استفاده کردم و سریع گفتم :
- تقصیر تو بود خب!
گرد شدن چشماش و بامزه شدن قیافه اش رو ندیده میتونستم حدس بزنم! با صدای بهت زده ای بلند گفت :
- مـــــــن؟

#پارت_83 رمان هرماس مبرا

۳ نظر


#پارت_83 رمان هرماس مبرا

 - ببین بچه! من اصلا اعصاب مصاب ندارم! سوئیچ رو رد کن بیاد بعدم هررری!
نریمان بالاخره به حرف اومد : - ماشالله یاسمن خانوم! اخاذی؟ ما حروم خور نیستم از این پولا بهمون ندی!

#پارت_82 رمان هرماس مبرا

۱ نظر



#پارت_82
دوباره دستش رو گذاشت رو دهنم و با اخم گفت : - نه! تو جدا امروز پر حرف تر شدی! ببند دهنت رو !
دستش رو که برداشت با لودگی و دلقک بازی گفتم...

#پارت_81 رمان هرماس مبرا

۲ نظر

#پارت_81 رمان هرماس مبرا

 آهنگ رو زیاد تر کردم که یاسمن با ذوق تو جاش پرید و جیغ خفیفی کشید....
#رها

شاهین- رها جدی برگشتین ایران؟
- آره .
- خب پس بیاین دیدن من و شروین .

#پارت_80 رمان هرماس مبرا

۱ نظر


#پارت_80 رمان هرماس مبرا
 با ذوق و هیجان نگاهم رو تو کل ماشین چرخوندم تا رسیدم به رادان.... یک جوری نگاهم میکرد....یک جور....یک جوری دیگه . یک جوری که اصلا خوشم نیومد . کمی تو جام تکون خوردم که...

#پارت_79 رمان هرماس مبرا

۵ نظر

#پارت_79 رمان هرماس مبرا
دقیقا همون لحظه کارن هول کرد و گفت :
 - ای وای قرار داد ...
گیج نگاهش کردم چون اصلا منظورش رو نفهمیدم اما ....

#پارت_78 رمان هرماس مبرا

۲ نظر


 

#پارت_78
زد روی طبقه ی 2 ....رفتیم طبقه ی دو که از توی آسانسور توضیح داد : - اینجا اون سه تا در که کاملا مشکی هستن ، به ترتیب آبدارخونه ، نماز خونه ...

#پارت_77 رمان هرماس مبرا

۱ نظر


 

#پارت_77 رمان هرماس مبرا

. اون وسط میون حس و حالی که نمیدونم چرا خوبه فریاد یاسمن که بهم میگه قاتل حالم رو به شدت بد میکنه ...
- ?Comment vas-tu chérie
(عزیزم خوبی؟ )

#پارت_76 رمان هرماس مبرا

۳ نظر



#پارت_76
داشتم دنبال کلید میگشتم که با صدای آقا مرتضی چشمام رو محکم و با حرص به هم فشردم....

#پارت_75 رمان هرماس مبرا

۳ نظر

 #پارت_75 رمان هرماس مبرا

اطلاعیه مهم !

۰ نظر

سلام!
یک سری مشکلات فنی و محتوایی در فایل های پارت { 1 تا 70 } رمان ، وجود داشت ، که یکتا جان لطف کرد و برطرفش کرد . 

فایل های zip و pdf ؛ در پست ( پارت 1 تا 70 رمان "هرماس مبرا") قرار گرفته و کاملا آپدیت شده ....
wink

معمولا نویسنده ها رمان های خودشون رو از تلگرام یا اینستاگرام منتشر میکنن!
هرچند ساده و جالب به نظر میاد، اما ایراداتی هم داره. از جمله اینکه خیلی از دوستان تلگرام ندارن یا اینکه دزدی رمان در کانال های تلگرامی خیلی زیاد شده. بماند که فیلتر شکن ها و پروکسی ها چقدر درسر دارن...
برای راحتی شما عزیزان و امکانت بیشتر، دوست داشتم سایت مخصوص شما آماده کنم اما متاسفانه به هیچ وجه شرایطش مهیا نبود. بر همین مبنا این وبلاگ رو درست کردم...
در هرصورت، هدف من فقط راحتی شماست و اینکه بتونید رمانِ این بندۀ حقیر رو در آسایش بخونید.
تک به تکتون برام باارزشید! با من همراه باشید.
((/// فصل دوم رمان هرماس مبرا، از پارت 71 شروع میشه ///))
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان