یاس رمان

بزرگترین دلیل نوشتن من ، شمائید! حمایتم کنید...

#پارت_146 رمان هرماس مبرا

۱ نظر

#پارت_146

پوزخند معنا داری زد و قبل از اینکه بهم فرصت دفاع بیشتر بده، خیز برداشت

سمتم... زدم زیر خنده و در حالی که...

#پارت_145 رمان هرماس مبرا

۲ نظر

#پارت_145

آروم صاف شد و تو تاریکی نمیدونم چه طوری راه خودش رو تشخیص داده و...

#پارت_144 رمان هرماس مبرا

۱ نظر

#پارت_144

اخم کرد و با جدیت گفت:

- تو گفتی با هم حلش میکنیم!

#پارت_143 رمان هرماس مبرا

۳ نظر

#پارت_143

فرزاد به خاطر من راهش نداده بود؟ آخی طفلکی. لب برچیدم و...

#پارت_142 رمان هرماس مبرا

۲ نظر


#پارت_142

- رادان!

لرز خفیفی کردم و گیج سرم رو بالا آوردم. شروین با چشمای گرد شده دستش رو ...

#پارت_141 رمان هرماس مبرا

۵ نظر


 

#پارت_141

چیزی نگفت و یهو با هین بلندی سفت تر از قبل...

#پارت_140 رمان هرماس مبرا

۳ نظر


#پارت_140

هقی زد و داد زد:

- من پونزده سالم بود رادان! پونزده سال! عشق و...

#پارت_139 رمان هرماس مبرا

۲ نظر

#پارت_139

بی پروا گفتم:

- رها اهل تظاهر نیست اگه نسبت به چیزی که...

#پارت_138 رمان هرماس مبرا

۲ نظر


#پارت_138

این حرفش هرچند رو اعصابم بود ولی راست مبگفت! قبل از اینکه بتونم اطاعت یا...

 

#پارت_137 رمان هرماس مبرا

۳ نظر

#پارت_137

نگاهش رو سرگردون تو اتاق چرخوند و با حلت جدی ای که پشتش تمسخر بود

گفت: - آخی... نمیدونستم اینقدر از آسانسور میترسی! نظرت چیه...

معمولا نویسنده ها رمان های خودشون رو از تلگرام یا اینستاگرام منتشر میکنن!
هرچند ساده و جالب به نظر میاد، اما ایراداتی هم داره. از جمله اینکه خیلی از دوستان تلگرام ندارن یا اینکه دزدی رمان در کانال های تلگرامی خیلی زیاد شده. بماند که فیلتر شکن ها و پروکسی ها چقدر درسر دارن...
برای راحتی شما عزیزان و امکانت بیشتر، دوست داشتم سایت مخصوص شما آماده کنم اما متاسفانه به هیچ وجه شرایطش مهیا نبود. بر همین مبنا این وبلاگ رو درست کردم...
در هرصورت، هدف من فقط راحتی شماست و اینکه بتونید رمانِ این بندۀ حقیر رو در آسایش بخونید.
تک به تکتون برام باارزشید! با من همراه باشید.
((/// فصل دوم رمان هرماس مبرا، از پارت 71 شروع میشه ///))
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان