یاس رمان

بزرگترین دلیل نوشتن من ، شمائید! حمایتم کنید...

#پارت_81 رمان هرماس مبرا


#پارت_81

آهنگ رو زیاد تر کردم که یاسمن با ذوق تو جاش پرید و جیغ خفیفی کشید....


#رها

شاهین- رها جدی برگشتین ایران؟
- آره .
- خب پس بیاین دیدن من و شروین .
- دیدن شروین که اومدم اما مطمئنم نمیتونم دیدن تو بیام! :/
- چرا؟

دهن کجی ای برای صفحه ی موبایل کردم و تایپ کردم :
- به رادان چی بگم؟ بگم تو اینترنت اتفاقی با یکی آشنا شدم اتفاقی تر فهمیدم شاهینه بعدش الان با هم رفیق شدیم و شاهین میخواد منو ببینه؟ اگه یک درصد رادان رو بشناسی باید بدونی مغز خرابش چه جوری فکر میکنه . دختر و پسری که با هم دوستن یا رل هستن یا رل هستن! این قانون رادانه . حالا تو خودت رو بکش بهش بفهمونی فقط یک دوست عادیی ای!
- خب ... فک نکنم لازم باشه چون من مطمئن نیستم دوست عادی باشیم!
ضربانِ قلب بی جنبه ام رفت بالا و لبخند کمرنگی زدم . جدیدا این طوری شده بود! من چرا این جوری شدم؟

شروین این دختره رو نگا! از موقعی که سوار شده سرش تو گوشیه حالا هم داره لبخند ژکوند تحویل میده!
اخم کردم و سرم رو بلند کردم . سریع برای شاهین تایپ کردم :
- داداشت داره زر مفت میزنه . من کار دارم . بعدا باهم صحبت میکنیم .
از اینستاگرام اومدم بیرون و با اخم و جدیت رو به شروین گفتم :
- چرت نگو شروین!
خندید که با دیدن نگاهش دلم یک لحظه برای چشمای یشمی رنگ شاهین و چال گونه هاش تنگ شد . سرم رو نا محسوس تکون دادم و به بیرون نگاه کردم . شروین با لودگی به لامبورگینی رادان که صدای آهنگش تا اینجا هم میومد شاره کرد و گفت :
- نچ نچ ....نگا نگا (نگاه) پسره از فرانسه برگشته دست دختره رو چه عاشقانه گرفته برده تو ماشینش آهنگ شاد هم براش میزاره!
کارن پقی زد زیر خنده :

- خاک تو سرت شروین! عاشقانه؟ به گروه خونی رادان میخوره؟
شروین با مسخره بازی به من اشاره کرد و گفت :

- اع! نگو نگو ! هم خونش اینجاست غیرتی میشه .
لبخندم رو خوردم و گفتم :
- شروین امروز خیلی چرت و پرت زیاد میگی ها! یاسمن لامبورگینی دوست داره برای همین من بهش گفتم بره تو ماشین رادان بشینه .
با شیطنت گفت :
- خودت چرا نرفتی؟
با جدیت و آرامش گفتم :
- چون توی بی سواد عقلت نمیرسه لامبورگینی فقط برای دو نفر جا داره!
کارن دوباره خندید و بهار از خنده سرخ شد . شروین اما بی خیال و بی توجه گفت :
- نه نه ...جدی میگم . تعارف که نداریم! رادان رو چه به آهنگ شاد؟
چیزی نگفتم و بی هدف لبام رو به هم فشردم . راس میگفت....دروغ چرا؟ برای همین یاسمن رو فرستادم . نه اینکه بگم رادان عاشق چشم و چالشه یا اینکه یاسمن از رادان خوشش میاد . اما امروز ... تو پارکینگ ... رادان راحت و بی خیال دستش رو روی دهن یاسمن گذاشت . انگار اصلا موردی نبود که داره کسی رو لمس میکنه ، به کسی نزدیک میشه و بدتر از اون ، اون کسی جنس مخالفه!
این عجیبه ... چیزیه که تو دوسال فرانسه هرگز ندیدم! حتی من! من رو هم کم کم بعد از یک سال ، یک سال و نیم رابطه اش باهام راحت تر و آزاد تر شد .
نمیخوام رابطه ی عاشقانه یا احساسی ای داشته باشن اما به همین که رادان بتونه لااقل به عنوان یک دوست یاسمن رو قبول کنه راضیم . این براش خوبه!
دوست ... البته آدم مناسبی رو در نظر نگرفتم . ماه همیشه پشت ابر نمیمونه و من میترسم از روزی که یاسمن حقیقت رو بفهمه . از رادان که هیچ ، از هممون متنفر میشه و من این رو نمیخوام چون دوستش دارم ...
بهار- رها؟
با صدای آرومش به سمتش جرخیدم : - هوم؟
آروم  گفت : - چیزی شده؟ به نظر استرس داری.
کمی تو جام جا به شدم و خیره به بیرون طوری که کارن و شروین هم بشنون گفتم :

- نگرانم یاسمن حقیقت رو بفهمه .
شروین اخم کرد و جدی شد :
- از اولم راضی نبودم بهش دروغ بگیم!
کارن کلافه گفت :
- یادت نیس چی کار کرد؟ سنــگ پرت کرد سمت رادان! چی کارش میکردیم؟
شروین عاصی گفت :
- دِ آخه احمق که نیس! هنوزم پی گیره! هنوزم هر وقت که تنها میشیم در مورد کسی که با خانواده اش تصادف کرده میپرسه . این اخری میگفت مشکوک میزنی برای چی هیچی از اون یک نفر نمیگی ؟
نفس عمیقی کشید و اروم تر گفت :
- حق داره مشکوک بشه! بهش چی بگم؟ از کی بگم؟ کسی که وجود نداره؟ اگه همون موقع میزاشتیم کمی داغ دلش سرد بشه شاید مشکل حل میشد و نفرتش نسبت به رادان کمتر میشد ....
بهار هم آروم و نا مطمئن گفت :
- الان خیلی بدتر شده . من که خیلی پشیمونم . بالاخره که میفهمه . و اون روزی که بفهمه بدتر از دو سال پیش میشه!
اخم کردم و کلافه به بیرون نگاه کردم . چی کار کنیم خدایا؟.... رادان ظاهرش سخت و مغروره . حتی دلش هم سنگی و سیاهه . اما نع! طاقت عذاب وجدان رو نداره . این رو لااقل منی که هرشب با صدای داد و بی دادش که میگه من قاتل نیستم ، بیدار میشم ؛ میفهمم !
هنوزم عذاب وجدان داره و حس میکنه قاتله . تازه کمی حالش بهتر شده و واقعا نمیخوام دوباره کارش به جایی بکشه که از ایران یک جورایی فرار کنه! جدا از تمام اینا یاسمن چی؟ به اندازه ی کافی فشار روحی داره ... بفهمه ما بهش دروغ گفتیم دیوونه میشه . ای کاش... ای کاش از اولش همچین حرفی رو بهش نمیزدیم!


#یاسمن
کلافه موبایلم رو در اوردم و بی هدف اینستا رو بالا ، پایین کردم . نگاهی به خیابون های شلوغ انداختم و کلافه گفتم :
-  چرا نمیرسیم پس؟
رادان نگاهش رو چرخوند و گفت :
- اگه دو سال از ایران دور بودی به جای کلافه شدن لذت میبردی.
با تمسخر گفتم :
- آها آها ... لذت ببر... از گرما! از سر و صدا! از ترافیک! از بیکاری! از حلزونی راه رفتن! از سرگیجه ی ناشی از ترافیک ... دیگه با چی ها حال میکنی تو ایران؟ گرونی؟ بدبختی؟ بی نظمی؟ نه نه بگو تعارف نکــ....
دوباره دستش رو گذاشت رو دهنم و با اخم گفت : - نه! تو جدا امروز پر حرف تر شدی! ببند دهنت رو !


پ . ن ( کپب با ذکر منبع و نویسنده مجاز میباشد )

تیپزا
۲۲ بهمن ۲۳:۲۹

ممنون بابت اطلاعات مفیدتون.

پاسخ :

منظورت رو متوجه شندم عزیز دلم؟ :)
اطلاعات؟!
Heli SHII
۲۳ بهمن ۰۱:۳۹

عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر واااااااااااااااااای خعلیییییییییییییی خوفهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه :)))))

پاسخ :

وااااااایییی مرسیییییییی :)))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
معمولا نویسنده ها رمان های خودشون رو از تلگرام یا اینستاگرام منتشر میکنن!
هرچند ساده و جالب به نظر میاد، اما ایراداتی هم داره. از جمله اینکه خیلی از دوستان تلگرام ندارن یا اینکه دزدی رمان در کانال های تلگرامی خیلی زیاد شده. بماند که فیلتر شکن ها و پروکسی ها چقدر درسر دارن...
برای راحتی شما عزیزان و امکانت بیشتر، دوست داشتم سایت مخصوص شما آماده کنم اما متاسفانه به هیچ وجه شرایطش مهیا نبود. بر همین مبنا این وبلاگ رو درست کردم...
در هرصورت، هدف من فقط راحتی شماست و اینکه بتونید رمانِ این بندۀ حقیر رو در آسایش بخونید.
تک به تکتون برام باارزشید! با من همراه باشید.
((/// فصل دوم رمان هرماس مبرا، از پارت 71 شروع میشه ///))
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان