#پارت_137
نگاهش رو سرگردون تو اتاق چرخوند و با حلت جدی ای که پشتش تمسخر بود
گفت: - آخی... نمیدونستم اینقدر از آسانسور میترسی! نظرت چیه...
#پارت_136
دیگه واقعا داشتم پس می افتادم که اسانسور به سمت بالا حرکت کرد! دستم خود به
خود از روی زنگ...
#پارت_132
سرم رو مثل گربه های سمج کمی روی سینش مالوندم و با صدایی که ته مایه های
خنده توش مشخص بود گفتم:
-چرا؟!
لب های خیس و نیم خورده ای...