اگه تهدید بود... بدترین تهدید دنیا بود!
*******
لباسم رو پرت کردم رو کاناپه . نفس عمیقی کشیدم و ...
#پارت_97
لبام رو بهم فشردم و رو یه مامان با لبخند گفتم:
- اول تو؟
لبخند زد و چشماش رو آروم باز و بسته کرد:
- اول من!
تو گلو خندیدم و ...
#پارت_96
همین جناب غول تشن اونم با این سینه ی سپر کرده و اخمای در هم همراه مائه!
حق داشت تعجب کنه! مرد های همراه ما ...
#پارت_93
زمانی به خودم اومدم که نفس کم آوردم و برای زنده موندن مجبور شدم سکوت کنم! نفس بلند بالایی کشیدم و ...
#پارت_92
مبدونم کارم زشت بود اما یعنی درک نمیکنن؟
رادان خیره تو چشمام با حرص دستش رو مشت کرد . بدون حرف...