#پارت_151
با برگشتنم و دیدن بامیورگینی مشکی رنگ و براقی که اون ور خیابون بود، متوقف
شدم و خون تو رگام یخ بست...
#پارت_151
با برگشتنم و دیدن بامیورگینی مشکی رنگ و براقی که اون ور خیابون بود، متوقف
شدم و خون تو رگام یخ بست...
#پارت_146
پوزخند معنا داری زد و قبل از اینکه بهم فرصت دفاع بیشتر بده، خیز برداشت
سمتم... زدم زیر خنده و در حالی که...